زردی سپهر
روز یکشنبه دکتر تشخیص داد شما یه کم زردی داری و باید زیر نور مهتابی قرار بگیری
وقتی دکتر داشت حرف می زد من گریم گرفت و از اتاق اومدم بیرون. خیلی ناراحت بودم تمام راه تا خونه را گریه کردم. ولی بقیه (بابا مسعود،مامان بزرگ ها و خاله نجمه) دلداریم می دادند و آرومم کردند. بابا واست مهتابی سفارش داد و 2 ساعت بعد شما زیر مهتابی بودی.
دیدنت تو اون وضعیت خیلی واسم سخت بود و خداخدا می کردم این 24 ساعت خیلی زود بگذره.به سفارش مامان بزرگ ها با آب کاسنی و شاطره هم شستشوت دادیم. بعد از گذشت 12 ساعت باید آزمایش را تکرار می کردیم. نیمه شعبان بود و همه جا جشن بود من هم از خدا سلامتی شما را طلب کردم. خدا را شکر نتیجه آزمایش نشون می داد که خیلی بهتر شدی. بعد از 24 ساعت هم تقریبا اثری از زردی نداشتی و خوب شده بودی.
امروز آقاجون علی که تازه از اصفهان اومده بود، تو گوشت اذان و اقامه گفت و شما آروم گوش دادی.
خدا را شکر به خاطر سلامتی پسرم.