سپهرسپهر، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

سپهر عزیز دل مامان و بابا

آزمایش غربالگری

امروز پسر گلم سه روزه شدی و آزمایش غربالگری را واست انجام دادیم... سپهر عزیزم، امروز صبح با بابا مسعود و مامان بزرگ ها، برای انجام آزمایش غربالگری به درمانگاه رفتی. ولی من به خاطر شرایط جسمی نتونستم باهاتون بیام. ولی خودم پسر گلم را آماده کردم، لای پتو پیچیدم و تو کریر گذاشتم. تو مدت کمی که نبودی دلم واست تنگ شد. واسه آزمایش از کف پاهای کوچولوت خون گرفته بودن و جای سوزنا رو پاهات پیدا بود. بابا می گفت: خانم پرستار قبل از آزمایش کف پاهات را ماساژ داد و شما آروم بودی. ولی وقتی می خواست سوزن را تو پاهات فرو کنه خیلی دست و پا می زدی و نمیذاشتی بهت سوزن بزنن. واسه همین خانم پرستار گفته بود چقدر پسرتون زور داره. مامان فدای پس...
1 تير 1392

تولد پسر گلم

سپهر عزیزم، امروز ساعت 8:20 صبح شما قدم به این دنیا گذاشتی و چشمای نازت را باز کردی.   پسر عزیزم ، شما دو هفته زودتر از تاریخی که خانم دکتر معین کرده بود به دنیا اومدی و ما را سوپرایز کردی. چهارشنبه ساعت 4 صبح بود که فهمیدم وقت به دنیا اومدنت هست و راهی بیمارستان شدیم. 7:30 رفتم اتاق عمل و بی حسی نخاعی گرفتم. و شما عزیز دل، ساعت 8:20 به دنیا اومدی. از لحظه ای که صدات تو اتاق پخش شد اشکام امونم ندادند و بی اختیار گریم گرفت. خانم دکتر قبل از اینکه من ببینمت واست اذان گفت و بعد از چند دقیقه آوردنت پیشم. خدایا چقدر ناز و کوچولو. چشمات زیر نور چراغ اتاق عمل به زور باز می شد. خانم پرستار صورت کوچولوت را گذاشت روی صورتم که از ...
29 خرداد 1392